جدول جو
جدول جو

معنی غرغر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

غرغر کردن
(دِ دَ)
آهسته سخن گفتن از سر خشم. غر زدن. (فرهنگ نظام). سخن گفتن اعتراض آمیز. لندیدن. ژکیدن. ناخشنودی نمودن با کلماتی نامفهوم. لندلند کردن. قرقر کردن. رجوع به غرغر و قرقر شود
لغت نامه دهخدا
غرغر کردن
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
غرغر کردن
تذمّرٌ
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
غرغر کردن
Rant, Growl, Rumbling, Snarl, Splutter
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
غرغر کردن
grogner, râler, grondement, éclabousser
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
غرغر کردن
으르렁거리다 , 불평하다 , 우르릉 , 으르렁거리다 , 튀기다
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
غرغر کردن
ringhiare, lamentarsi, rumoreggiante, schizzare
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
غرغر کردن
рычать , ругать , грохот , плескать
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به روسی
غرغر کردن
brummen, schimpfen, Grollen, knurren, spritzen
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
غرغر کردن
гарчати , лаяти , гуркіт , ричати , бризкати
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
غرغر کردن
warczeć, narzekać, grzmot, pryskać
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
غرغر کردن
rosnar, desabafar, retumbante, salpicar
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
غرغر کردن
gruñir, despotricar, retumbante, salpicar
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
غرغر کردن
growl करना , बड़बड़ाना , गड़गड़ाहट , growling करना , छींटे मारना
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به هندی
غرغر کردن
grommelen, mopperen, dreunen, grommen, spetteren
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
غرغر کردن
נהום , להתלונן , רעם , לגרגר , להשפריץ
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به عبری
غرغر کردن
menggeram, menggerutu, gemuruh, memercikkan
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
غرغر کردن
غرّانا کرنا , بڑبڑانا , غرغر , غرانا کرنا , چھینٹے مارنا
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به اردو
غرغر کردن
গর্জন করা , অভিযোগ করা , গর্জন , গর্জন করা , ছিটানো
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
غرغر کردن
หอน , บ่น , เสียงดังกึกก้อง , ขู่ , กระเซ็น
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
غرغر کردن
nguruma, kulalamika, kishindo, mvinyo
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
غرغر کردن
うなる , 文句を言う , ゴロゴロ , 跳ねる
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
غرغر کردن
咆哮 , 发牢骚 , 隆隆声 , 溅
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به چینی
غرغر کردن
hırlamak, söylenmek, gürleme, sıçramak
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلغل کردن
تصویر غلغل کردن
صدای جوشیدن آب یا مایع دیگر، بانگ و آواز برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرقه کردن
تصویر غرقه کردن
فرو بردن در آب و غرق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریو کردن
تصویر غریو کردن
بانگ و فریاد برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غر غر کردن
تصویر غر غر کردن
سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، لندیدن، دندیدن، دندش
فرهنگ فارسی عمید
(دِ خُ تَ)
آب در گلو گردانیدن بی فروبردن. آب یا دارویی در گلو گردانیدن برای شستن و پاک کردن دهان یا برای دفع بیماری. عمل غرغره. رجوع به غرغره شود
لغت نامه دهخدا
(دَ اَ دَ)
غرور و تکبر نمودن. غرور داشتن:
دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
تا نکند گل غرور رنگ من و بوی من.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. بر آمدن آواز پرش مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغرکردن
تصویر غرغرکردن
سخن گفتن اعتراض آمیز، از سر خشم آهسته سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرغره کردن
تصویر غرغره کردن
آب یا مایعی دیگر را در گلو گردانیدن بی آنکه فرو برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار